سوپریمم بی نهایت





۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خوشبختی» ثبت شده است

متوجه نمیشم وقتی میگن "قدرشو بدون!" یعنی باید کجاشو بدونم دقیقا. طوری این حرفو میزنن انگار میتونم با قدر دونستن، شرایطی که توشم رو تا ابد نگه دارم. "قدرشو بدون!" فقط یه جمله ی حسرت آلود(!)ـه که کسی که یه مرحله رو گذرونده به یکی دیگه میگه که الان تو اون مرحله س و باور کنید گفتنش جز انرژی منفی هیچی نمیده. جز اینکه بهت میگه : "همه ی خوشی ها تو این مرحله س، بعدش عذابه!" هیچ حس دیگه ای ایجاد نمیکنه تو وجود آدم. یا حداقل تو وجود ِ من!

بزرگترین موردش سنه. یعنی در واقع اختلاف سنیه که اصن باعث این دیالوگ میشه معمولا. ولی من نمی فهمم چرا باید از افزایش سال های عمرت بترسی؟ این یه موهبته!! این که خدا بهت این فرصتو داده که از زندگیت بیشتر لذت ببری شکر گذاری می خواد! اینکه هر لحظه ش یه تجربه س. اینکه از خیلیا بیشتر بارته به خاطر سن و تجربه ت. اینکه خیلیا رو همین تجربه ت حساب می کنن! پیری وجود نداره. پیری معنی نداره تا وقتی تو حرفی برای گفتن و کاری برای انجام دادن داری.

با حسرت به اون بچه ی 7 ساله نگو قدر 7 سالگیشو بدونه! تو 7 ساله بودی، حالا فقط نوبت اونه که 7 ساله باشه! تو از نوبت ِ 20 سالگیت، از 40 سالگیت، از 70 سالگیت لذت ببر! به بالاتر از خودت نگاه کن، همیشه یکی هم هست که به تو بگه قدر زندگیتو بدونی!
قدر دونستن یه کار شاخ نیست که صرفا تو مراحل خاصی از زندگیت انجامش بدی..همین که گذشته رو بیخیال شی و بذاری آینده غافلگیرت کنی و حال رو دریابی! ..


یعنی تو قدر زندگیتو میدونی! :)




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۲ ، ۱۴:۱۶
یک نخ

خواب آلود، چمدان بسته، راهی غربتم.
نا خودآگاه، لبخند میزنم..

وقتی به آخر هفته فک میکنم!



توضیح عکس:

آخر هفته، بازگشت شکوهمندانه ی دانشجویان خوابگاهی  به خوووووونه!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۰۴:۰۶
یک نخ



چه میکنه این هالیدی! :))

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۳۹
یک نخ
فاصله بین من و تو ،

یه قاره است و یه اقیانوس.
هفت جفت کفش آهنیه و هفت تا عصای آهنی.
10 ساعت پروازه و یک مشت قانون بی معنا در مورد مرز کشورها.
8 و نیم ساعت اختلاف زمانه.
5 سال و اندی.
62 و اندی ماه.

1862 روز.. فقط :)





و اینطوریه که روزهای من، از امروز به بعد بیشتر از همیشه معنی پیدا میکنن.
که میتونم باشم منتظر رفیقم.
که زندگی کنم.
تولدم بود امروز. بلاخره نفهمیدم 19 ساله ام یا 20!.. اونقدرا مهم نیست :)
که دوبار "ده سالگی" کردم..

پر از احساس ِ خوبم. هوای زندگیم تازه س. نفس دارم می کشم!!..تازه فانتزی هام جون گرفتن..تازه چشمام می خندن!..



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۲۲:۱۶
یک نخ
همه میدونیم برای داشتن چیزهای خوب، باید تلاش کرد.
احساس خوشبختی خوبه. اما از معدود خوب هایی که برای به دست آوردنش مجبور نیستی جون بکنی!
خوشبختی ریخته دور و ورت. کافیه خم شی و دونه دونه جمعشون کنی.
میتونه خلاصه شه تو یه مشت فیلم و کتاب نخونده و چندتا بیسکوییت و یه گربه.
میتونه خلاصه شه تو یه هوای خوب، یه فصل ِ معرکه!
میتونه خلاصه شه تو خندوندن دوستات.
خندوندن آدمایی که برات عزیزن. که با خندوندنشون زنده میشی. احساس پیروزی می کنی.

نه..برای احساس خوشبختی، مجبور نیستی جون بکنی!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۹
یک نخ