سوپریمم بی نهایت





۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسندگی» ثبت شده است

دلم میخواد بین این چرکنویسای داستان بخوابم امشب.
دلم میخواد بین کتابا بخوابم.
دلم میخواد بین خودکارا و دفترچه ها و برچسب هام بخوابم امشب.
دلم میخواد یادم بیارم امشب که من همون آدمی ام که دبیر ادبیاتم کلاسشو می داد دست من و داستان هام.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۰۳:۱۵
یک نخ
مسئول سلف یقلبی پر رو هل میده جلو.
- بفرما خانوم مهندس!

خانوم مهندس..
چه لفظ دوری.

امتحان ریاضی خوب نبود. نه برای اینکه نتونستم. برا اینکه نخواستم. راستش..از اول ترم نخواستم..ریاضی رو دوست دارم..ولی هیچوقت باهاش رفیق نبودم. هیچوقت ترسمو کامل کنار نذاشتم..هیچوقت نتونستم باور کنم که میتونم.
مساله اینه که دو ساله داستان ننوشتم و ککم نمیگزه. این خوب نیست. اصلا خوب نیست. نه برای منی که رویام بود نویسندگی.
به صدایی هست که بهم میگه فراموشش کن..تو آدم ِ ریاضی نیستی.. کنکور بده..فیلمنامه نویسی..کارگردانی..
و باز چشمم میفته به فیزیک هالیدی وگوشم به صدای میومیوی حبه ست و یادآوری این نکته که الان وقت فک کردن به آینده نیست. امتحان دارم..
راستی! بالاخره کِی وقت ِ فک کردن به آینده ست؟

خانوم مهندس..
چه لفظ دوری.



پ.ن: خوب ِ خوب ِ خوبم. هیچی نمیتونه حالمو بگیره! :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۰۷
یک نخ